جدول جو
جدول جو

معنی پوست پیرای - جستجوی لغت در جدول جو

پوست پیرای
(اَ لَ)
رجوع به پوست پیرا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوست پیرایی
تصویر پوست پیرایی
شغل و عمل پوست پیرا، دباغی، آشگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوست پیرا
تصویر پوست پیرا
کسی که پوست حیوانات را پاک می کند و پرداخت می دهد، دباغ، آشگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوست پیازی
تصویر پوست پیازی
مانند پوست پیاز، به رنگ پوست پیاز، کنایه از نازک مثلاً کاغذ پوست پیازی، کنایه از تو در تو، لادرلا
فرهنگ فارسی عمید
حرفه و عمل پوست پیرا، دباغت، (تاج المصادر)، دباغی، آش گری، دبغ، (دهار)، دباغ، (دهار) (منتهی الارب)، چرم گری،
آنجا که پوست پیرایند، مدبغه، دباغخانه
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
آنکه پوست را دم دهد، آنکه پوست حیوانات آش نهد، پوست پیرای، دباغ، (منتهی الارب) (دهار) (دستور اللغۀ ادیب نطنزی)، آش گر، چرمگر، صرّام، فرّاء، واتگر، پوستین دوز: امحس، پوست پیرای ماهر و زیرک، (منتهی الارب)، دباغ ماهر، آشگر حاذق و آزموده
لغت نامه دهخدا
(اَ وَءْ)
پوستین دوز، فراء، واتگر:
بخارپشت نگه کن که از درشتی موی
به پوست او نکند طمع پوستین پیرای،
کسائی،
، و انوری در بیت ذیل از پوستین پیرای معنی مؤدب و مهذب یا عذاب دهنده و شکنجه کننده خواسته است:
گر حسودت بسیست عاجز نیست
اژدها از جواب مارافسای ...
بشب و روزشان سپار که نیست
زین نکوتر دو پوستین پیرای،
انوری
لغت نامه دهخدا
عمل و حرفه پوست پیرای دباغی آشری چرمگری، پوستین دوزی، آنجا که پوست پیراینددباغخانه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پوست پیاز: مانند پوست پیاز تو در تو لا در لا عالم طبق عقیده ارسطو پوست پیازی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست پیرا
تصویر پوست پیرا
دباغ، چرمگر
فرهنگ فارسی معین
چرم ساز، چرمگر، دباغ، صرام، پوستین دوز، واتگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد